سفارش تبلیغ
صبا ویژن





حکایت شیری که عاشق آهو شد...

  • نویسنده: ملیکا
  • تاریخ: چهارشنبه 91/4/21
  • زمان: چهارشنبه 91/4/21

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .






رفتن...

  • نویسنده: ملیکا
  • تاریخ: پنج شنبه 91/4/15
  • زمان: پنج شنبه 91/4/15

 

سر کلاس ادبیات معلم گفت :

فعل رفتن رو صرف کن .

گفتم : رفتم ...رفتی ...رفت

ساکت می شوم ، می خندم ، ولی خنده ام تلخ می شود ...

معلم داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده !

و من می گویم : رفت ...رفت ...رفت

رفت و دلم شکست ...غم رو دلم نشست

رفت و شادیم مُرد ...

شور و نشاط رو از دلم برد ...

رفت ...رفت ...رفت

و من می خندم و می گویم :

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ...

کارم از گریه گذشته که به آن می خندم ...






ستاره...

  • نویسنده: ملیکا
  • تاریخ: سه شنبه 91/4/6
  • زمان: سه شنبه 91/4/6

به ستاره ها نگاه کن،به چشمک زدنشون بخند اما دل نبند

 

چون چشمکشون از روی عشق نیست از روی عادته . . . تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




<      1   2      

اخرین مطالب

کد لیست آخرین مطالب پارسی بلاگ