سفارش تبلیغ
صبا ویژن





رفتن...

  • نویسنده: ملیکا
  • تاریخ: پنج شنبه 91/4/15
  • زمان: پنج شنبه 91/4/15

 

سر کلاس ادبیات معلم گفت :

فعل رفتن رو صرف کن .

گفتم : رفتم ...رفتی ...رفت

ساکت می شوم ، می خندم ، ولی خنده ام تلخ می شود ...

معلم داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده !

و من می گویم : رفت ...رفت ...رفت

رفت و دلم شکست ...غم رو دلم نشست

رفت و شادیم مُرد ...

شور و نشاط رو از دلم برد ...

رفت ...رفت ...رفت

و من می خندم و می گویم :

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ...

کارم از گریه گذشته که به آن می خندم ...





اخرین مطالب

کد لیست آخرین مطالب پارسی بلاگ